جدول جو
جدول جو

معنی خرد خراک - جستجوی لغت در جدول جو

خرد خراک
خوراکی
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از خرد خرد
تصویر خرد خرد
کم کم و آهسته آهسته پیش رفتن، به تدریج و تأنّی، پلّه پلّه، کم کم، کیچ کیچ، آرام آرام، رفته رفته، نرم نرمک، جسته جسته، نرم نرم، متدرّج، خوش خوشک، خوش خوش، آهسته آهسته، اندک اندک، تدرّج
فرهنگ فارسی عمید
(دَ / دِ)
خوش خرام. نیکوخرام:
ای حاجبی که بر فلک آبگون هلال
در رشک نعل مرکب خرم خرام تست.
سوزنی.
خرامیدنش باد بر خرمی
که ماهی چو شاهیست خرم خرام.
سوزنی
لغت نامه دهخدا
(خَ رَ)
دهی است از دهستان رودبار بخش طرخوران شهرستان اراک واقع در 24هزارگزی شمال باختری طرخوران. این ده کوهستانی، سردسیر و آبش از رود خانه قره چای و محصولاتش غلات و بنشن و پنبه است. شغل اهالی زراعت، گله داری و گلیم و جاجیم بافی و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا
(خُ خُ)
خرناسه. خرخر: حشرجه، خرخراک مرگی. (مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا
اندک اندک، بتدریج، خردخردک، کم کم
فرهنگ واژه مترادف متضاد
اندک اندک، به تدریج، کم کم، کم کمک، نم نمک
فرهنگ واژه مترادف متضاد
خوش خوراک، خوش مزه
فرهنگ گویش مازندرانی